آمار کلاهبرداری روز به روز در حال افزایش است !!!!

ساخت وبلاگ

دیروز یکی از دوستانی که با ما ورزش صبحگاهی را انجام می دهد بعد از تمرین حرکات هوازی داستانی را از یک کلاهبرداری تعریف نمود که نسبت به کلاهبرداری هائی که تا کنون انجام گرفته بسیار شنیدنی است ایشان داستان کلاهبرداری را اینطور تعریف نمود : دو روز پیش مقارن ساعت شش بعد ازظهر در کوچه گلبانگ که نزدیک مسجد صاحب الزمان گلدشت حافظ می باشد . حاج خانمی به سمت مسجد در حال حرکت بوده و می خواسته در کلاس بسیج مسجد شرکت کند جوانی با اتومبیل پراید نزدیک حاج خانم ترمز می کند و به او می گوید : حاج خانم عزیز به کجا می روید ؟ حاج خانم در پاسخ می گوید : پسرم دارم به مسجد می روم جوان به حاج خانم می گوید : پس یک زحمتی برای شما دارم . جوان از توی ماشین یک کیسه پلاستیکی پر از چک پول پنجاه هزار تومانی و تعدادی هم لباس زنانه به حاج خانم می دهد و می گوید : حالا که دارید به مسجد می روید این مقدار پول و این تعداد لباسها را بین افراد بی بضاعت هر طور که صلاح می دانید تقسیم کنید و برای شادی اموات ما هم صلوات بفرستید حاج خانم که هرگز فکر نمی کرده این چک پولها تقلبی باشد با خوشحالی از آن جوان تحویل می گیرد . سپس می گوید : مادر انشاالله هرچه از خدا می خواهی خدا به تو عنایت کند آن جوان وقتی مطمئن می شود که حاج خانم حرفش را باور کرده است به او می گوید : مادر من تازه مسلمان شده و در حال حاضر هم به مکه مشرف شده است من به پاس این نعمت بزرگی که خدا به مادرم عنایت کرده می خواهم برای او طلا بخرم . چون اندازه دست مادرم درست شبیه دست شماست می شه از شما خواهش کنم انگشتر خود را به من بدهید تا شماره انگشتر را بدانم حاج خانم بلافاصله انگشتر خود را بیرون می آورد و به جوان می دهد جوان انگشتر را خوب وارسی می کند و می گوید متاسفانه شماره آن درست معلوم نیست می شه گوشواره خود را به من بدهید حاج خانم که هرگز فکر نمی کرده که این یک حقه یا کلک باشد گوشوار خور را از گوش خود در می آورد و به جوان می دهد جوان گوشواره را هم مانند انگشتر وارسی می کند و می گوید : حاج خانم این هم شماره اش از بین رفته فکر کنم اگر النگوی خود را بدهید بهتر می شود شماره اش را پیدا کرد .  حاج خانم بیچاره النگوی خود را به جوان می دهد او به محض دریافت النگو سریعا پشت فرمان اتومبیل می نشیند و با شتاب هر چه تمامتر محل را ترک می کند حاج خانم بیچاره تازه می فهمد که چه بلائی بر سرش آمده سریعا به مسجد می آید . سپس خانمهای بسیجی را از اتفاقی که برایش رخ داده آگاه می سازد و می گوید : به دادم برسید که طلاهایم را دزدیدند موقعی که می فهمد چک پولها هم تقلبی است از فرط ناراحتی غش می کند و خانمها با خوراندن آب قند او را به هوش می آورند و به او تسلی می دهند و می گویند ناراحت نباش ما از طریق مقامات بسیج پی گیری می کنیم تا دزد طلاهای شما دستگیر شود حاج خانم بیچاره آنقدر ناراحت شده بود که حاضر نمی شود که در نماز جماعت مسجد شرکت کند و بلافاصله مسجد را ترک می کند . حقیر به دوستم گفتم : واقعا ما بعد از گذشت چهل سال از انقلاب به کجا داریم می رویم چرا برخی از مردم دست از کلاهبرداری و حقه بازی برنمی دارند ؟ تازه هرروز هم بر آمار سرقت و کلاهبرداری افزوده می شود بخوبی مشخص است که انقلاب ما نتوانسته بر روی چنین افرادی اثر مثبت بگذارد پس مسئولین باید در این مورد یک فکر اساسی کنند انشاالله ...

Golzar...
ما را در سایت Golzar دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : afs-golzaro بازدید : 130 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 6:50